زخمی عشق
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل دیوانه و شوریده خویش
می برم, تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از رنگ عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا زه تو دورش سازم
ز تو, ای جلوه امید محال
نظرات شما عزیزان: